یکشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۵

گزارشى از سرگردانى و بلاتكليفى ١٨ ماهه يك زن پناهجو با دو فرزندش در فرودگاه مسكو


زهرا كمال فر يك پناهجوى ايرانى است كه به اتفاق پسر ١٢ ساله اش داود و دختر ١٧ ساله اش آنا مدت ١٨ ماه است كه درزندان و فرودگاه روسيه گرفتار آمده است. خبر را ابتدا از طريق فهيمه صادقى دبير فدراسيون در ونكور كانادا دريافت كرديم. سپس تماس ما با برادر زهراو وكيل وى در كانادا برقرار شد. با زهرا تلفنى صحبت كرده و ماجراى زندگيش بعد از فرار از ايران را جويا شدم. آنچه ميخوانيد بر اساس گفتگوي تلفنى با زهرا در سالن ترانزيت فرودگاه مسكو تنظيم شده است



زهرا (مهتاب) كمال فر با صداى گرفته و غم آلود ماجراى خود را چنين شرح ميدهد. الان درست ١٨ ماه است كه از ايران خارج شديم. ابتدا از ايران به قرقيزستان رفته و از طريق ترانزيت مسكو راهى فرنكفورت آلمان شديم. قرار بود پس از ورود در آلمان به مقصد كانادا پرواز كنم. در فرودگاه فرانكفورت ما را دستگير كردند. با ٣ بردين كارت و پاس هاى بلغارى. ما را دستگير كردند. و گفتند آيا ميخواهيد درخواست پناهندگى دهيد يا نه. در اين فاصله من به دوستم در فرانكفورت تماس گرفتم و از او راهنمايي خواستم. او گفت شما قرار نيست دائم اينجا بمانيد بنابراين لازم نيست تمام حقايق فرار و زندگى خود را بگوييد. من اطلاعاتى نداشتم از طرف ديگر بشدت از ديپورت به ايران وحشت داشتم. بعد از ٢-٣ روز مصاحبه شدم. طبق رهنمود دوستم چيزي راجع به مشكلات واقعى ام نگفتم و يك ماجراي دروغى براى آنها تعريف كردم.
حدود ١٥- ١٦ روز در فرنكفورت بوديم. بعد مامورين پليس آلمان آمدند و گفتند وسايل تان را جمع كنيد. ما فكر كرديم ميخواهند ما را به كمپ ديگرى انتقال دهند. اما با ماشين ما را به فرودگاه برده و سوار هواپيما كردند. گفتند شما را به همان ترانزيتى كه در مسكو داشتيد بر ميگردانيم
شب ساعت حدود ١٠-١٢ وارد مسكو شديم. ابتدا به محل دفتر هواپيمايي ايرفورت رفته و اعلام كرديم كه ميخواهيم اينجا درخواست پناهندگى كنيم. يكي از مامورين گفت روسيه به كسى پناهندگي نميدهد و ما شما را زنداني ميكنيم. جواب دادم زندان روسيه براي من بهتر از زندان جمهورى اسلامي است ترجيح ميدهم در زندان شما باشم تا در زندان جمهورى اسلامي. بعد از اينكه اصرار من را ديدند گفتند فردا به كارتان رسيدگى ميكنيم. شب تا صبح را در فرودگاه گذرانديم. فردا ما را به يك هتل قديمى كه مخصوص ديپورت پناهجويان است بردند و گفتند شما بايد با سفارت ايران تماس گرفته تا به ايران برگرديد. بعد از مدتى از سفارت ايران آقايي به نام احمدى يا اوحدى با من تماس گرفت و گفت شما مشكلى در ايران نداريد و ميتوانيد به ايران برگرديد. من در جواب گفتم ممنون از راهنمايي شما من نياز به كمك شما ندارم و تلفن را قطع كردم. بعد از مدتى خانمي به نام "ماريا آندرين" كه مسئول اينفورميشن ايرفورت بود شروع كرد به فشار آوردن به ما كه شما هيچ مشكلى در ايران نداريد. بايد با سفارت ايران صحبت كنيد و به كشور خودتان بازگرديد. گفتم من مشكل دارم و اينجا درخواست كمك دارم. بگذاريد توضيح دهم مشكلات من چيست و چرا نميخواهم به ايران برگردم. به حرفهايم توجهى نكردند. بعد مدتى و با اصرار شديد من از كميسارياي پناهندگان سازمان ملل درخواست رسيدگى به پرونده مرا كردند و نامه ام را برايشان فاكس كردند. بعد از يك ماه از طرف كميسارياي پناهندگان سازمان ملل يك كارمند به همراه يك مترجم افغانى براي مصاحبه پيش من آمدند. مترجم به زبان فارسي تسلط و آشنايي كامل نداشت. در موارد زيادى متوجه حرفهاى من نميشد. غير از مامور كميسارياي پناهندگان سازمان ملل خانم "ماريو آندرين" و ٢ پليس ديگر در جريان مصاحبه ما حضور داشتند. پس از مصاحبه آزار و اذيت هاي روحى و جسمى خانم ماريو شروع شد. به اشكال مختلف ما را تحت فشار قرار ميدادند. چندين بار توسط خود اين خانم مورد ضرب و شتم و كتك كارى قرار گرفتيم. زندگى فوق العاده سخت و پر از اظطراب و دلهره داشتيم. بيماري من تشديد پيدا كرده بود. درخواست دكتر و دارو كردم. اما در اين مدت تنها يك بار دكتر براى معاينه من به فرودگاه آمد و ٢-٣ بار هم دارو دادند. كميسارياي پناهندگان سازمان ملل به ما اعلام كرد كه شما بايد ابتدا رسما از دولت روسيه درخواست پناهندگى كنيد و اگر دولت درخواست شما را نپذيرفت آنگاه ما ميتوانيم كيس شما را بررسى كنيم. از دولت روسيه درخواست پناهندگى كرديم اما درخواست ما را رد كردند و گفتند روسيه تنها درخواستهايي را مورد پذيرش و بررسي قرار ميدهد كه ٢٤ ساعت پس از ورودشان به روسيه درخواست پناهندگى اعلام كرده باشند و چون شما بيش از اين مدت در خاك روسيه بوديد بنابراين شما مشمول بررسي يا پناهندگي در روسيه نميشويد. در اعتراض به اين تصميم نامه اي نوشته و توضيح دادم من از همان لحظه اول ورودم به فرودگاه مسكو درخواست پناهندگى داده بودم اما كسى به درخواست و صحبت من توجهى نكرد. مجددا وزارت مهاجرت روسيه با همان دلايل اعتراض من را رد كرد. كميسارياي پناهندگان اعلام داشت كه برايم وكيل گرفته و موضوع را در دادگاه پيگيري ميكنند. اما در دادگاه نيز همان پاسخ را دادند. كميسارياي پناهندگان سازمان ملل قرار شد خودش موضوع را پيگيري كند. بعد از مدتى اين سازمان نيز به درخواست پناهندگى من جواب منفى داد. در توضيح علت رد درخواست پناهندگى ام عنوان شده بود كه چون اظهارات شما در اينجا با اظهارات تان در آلمان متفاوت است بنابراين از نظر ما شما مشمول پناهندگى نميشويد
در كنار اين پروسه بشدت كند و ناعادلانه و غير انسانى يك زندگى غيرقابل تصورى را در سالن فرودگاه ترانزيت مسكو داشتيم. ابتدا براى مدت ١٣ ماه در اتاق هاي كهنه و قديمى شركت هواپيمايي ايرفورت بوديم. اين شركت ١١ اتاق در اختيار داشت كه ما را در يكى از اين اتاق ها در ترانزيت فرودگاه مسكو اسكان داده بودند. آنجا هيچ امكاناتي نداشتيم. نه امكانات سرگمي مانند راديو و تلويزيون و نه حتي حمام و توالت. اين اتاق ها درست مانند زندان بودند. حدود ٥ ماه پيش قرار داد شركت ايرفورت با فرودگاه مسكو به اتمام رسيد. آنها ديگر كلا از ما سلب مسئوليت كرده و ما را در سالن فرودگاه رها كردند. الان ٥ ماه است كه در سالن فرودگاه زندگى ميكنيم. يك بار خانم ماريا دخترم آنا را چنان مورد ضرب و شتم قرار داد كه دهان دخترم خون آلود شد. در ترانزيت نيز هر بار با آزار و اذيت هاى پليس مواجه ايم. يك بار پليس فرودگاه آمد و به ما اخطار داد وسايل تان را جمع كنيد و به جاي ديگري برويد. ما در حالي كه مشغول جمع آوري اثاثيه امان بوديم پليس كليه وسايل ما را به وسط سالن پرتاب كرد. وقتي خواستم اعتراض كنم چرا اين كار را با ما ميكنند من را هل دادند و من با سر به زمين خوردم و دماغ و صورتم بشدت زخمى و خونى شد. الان در سالن فرودگاه نه جاي خواب داريم نه حمام . معمولا مجبوريم در توالت با يك دبه آب حمام كنيم. سالن فرودگاه مسكو خيلى قديمى است و سيستم تهويه حرارتي ندارد. هوا الان بسيار سرد است به ويژه ٢ هفته ديگر زمستان مشهور روسيه آغاز ميشود و من بشدت نگران هستم
زهرا كمى مكث كرد بغض اش تركيد و با گريه و بريده و بريده ادامه داد: كمك مان كنيد. اينجا واقعا وحشتناك است. ترانزيت جاى عبور است جاى ماندن و زندگى كردن نيست. بچه هايم ١٨ ماه است خورشيد را نديدند. اين را به كى بگويم. اينجا مسكو است. چيزي كه اصلا معنى ندارد حقوق بشر است. من را نجات بديد هر كارى كه از دست تان بر ميايد برايمان انجام دهيد. نگذاريد بچه هايم تلف شوند
با شنيدن حرفهاي زهرا ابتدا لحظاتى گيج و مبهوت شده بودم. به او دلداري دادم. گفتم ما دير فهميدم اما سريع ميجنبيم. تمام روسيه را تكان خواهيم داد

۴ نظر:

ناشناس گفت...

چه طوری می شه به این ها کمک کرد؟ آیا کسی می تواند کاری کند؟ ایا می شود کمک مالی کمع کرد؟ نمی دانم

ناشناس گفت...

در اين كه بايد سريع و بدون فكر بهشون كمك كرد تا از اين وضع خلاص بشن و به هدفشون از سفر برسن شكي نيست. اما خوب سوال برام پيش اومده كه دليلشون چيه كه نخواستند پيشنهاد سفارت رو قبول كنند و برگردن ايران؟ چه مشكلي ايران بوده كه توي روسيه يا هرجاي ديگه نبوده؟

ناشناس گفت...

درج جهت اطلاع - جدید ترین نسخه تئوری نهضت حق طلبی نسل جدید در پاسخ به ایراد مدیر وبلاگ .... به خط و مشی وبلاگ اطاق هم اندیشی

با سلام و تقدیم احترام، جنابعالی به نحوه ی مبارزه من ایراد گرفته اید آنجا که می فرمائید:«اگر هدفتان مبارزه است پس بدانید شتر سواری دولا دولا نمی شود».
در پاسخ به این ایراد باید بگویم که:
من نیز مانند شما درگیر مبارزه با نظام هستم و عامل اصلی بسیاری از بدبختی ها و مشکلات فعلی جامعه را در کجی ها و کاستی های قانون اساسی و همچنین در ضعف مدیریت و در بعضی موارد نیز سوء مدیریت مسئولین نظام(در طول 27 سال گذشته) می دانم و متقاضی اصلاح قانون اساسی می باشم ولی نوع مبارزه من با شما متفاوت می باشد، مبارزه جنابعالی و تمام کسانی که مانند شما مبارزه می کنند مبارزه ای از نوع محدود و ایذایی می باشد، مبارزه جنابعالی هرگز آن وسعت و عمق لازم برای ایجاد تغییرات اساسی در نظام و در قانون اساسی را ندارد و مسئولین نظام نیز از جانب شما خطر جدّی احساس نمی کنند،(ادامه دارد)

ناشناس گفت...

ادامه مطلب
مبارزه محدود و ایذایی تنها مناسب زمانی است که شرایط برای مبارزه سراسری و فراگیر آماده نباشد ولی وقتی که شرایط داخلی و خارجی برای مبارزه سراسری و فراگیر آماده شد همه معترضین و مخالفین باید جبهه واحدی تشکیل دهند و تمام توان خود را برای انجام تغییرات در قانون اساسی بکار گیرند، به عقیده من هم اکنون بهترین شرایط برای مبارزه سراسری و فراگیر با نظام(برای اصلاح قانون اساسی) فراهم شده است و اگر از این فرصت استفاده نکنیم چه بسا در آینده مجبور شویم برای اصلاح قانون اساسی هزینه بیشتری را بپردازیم.
پیشنهاد من این است که تمام معترضین و مخالفین نظام به اتّفاق جبهه واحدی تشکیل دهیم و روی حدّاقل تغییرات در قانون اساسی با هم به تفاهم برسیم و آنگاه همگی در یکی از کلان شهرها(به غیر از تهران) جمع شویم و به اتّفاق به استانداری رفته و درخواست تغییر در قانون اساسی را به استاندار بعنوان نماینده دولت در استان بدهیم و از آنجا به نزد مسئولین ادارات، سازمانها و نهادهای دولتی آن شهر برویم و آنها را امر به معروف و نهی از منکر نمائیم(ادامه دارد)