شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۰

محکوم نمودن حرکت شنیع تصاحب سفارت انگلستان در ایران توسط جامعه وبلاگنویسان سبز


این روزها کشور ایران دارای یک سیستم حکومتی واحد نیست؛ جنگ در میان قبایل مختلف حکومتی برای غارت نهایی منابع کشور شروع شده است. حرکات اخیر جمهوری اسلامی از ماجرای اختلاس های نجومی گرفته تا تصاحب سفارت انگلستان همگی حاکی از گسسته شدن و زوال این حکومت و بدون تعارف نشانه های واضح ایام آخر عمر یک حکومت فاسد است.

حکومت جمهوری اسلامی با پیشه رو گرفتن یک استراتژی غلط همواره سعی داشته است تا با استفاده ابزاری از مردم و معرفی مردم ایران به عنوان حامیان خود، غرب را متقاعد سازد که مواضع و اقدامات عقبمانده ی حکومت جمهوری اسلامی، مورد حمایت اکثریت مردم ایران نیز می باشد و بدینوسیله با اتکا به پشتوانه ی مصنوعی خویش، اهداف خود را پیش برد. لذا هر بار به روشی متفاوت -گاهی با داغ کردن تنور انتخابات و یا گاهی با به میان آوردن مواجب بگیران خود و دیگر روش های ممکن- در راستای تحقق این امر کوشیده است.

در راستای همین امر، حکومت کنونی حاکم بر کشور با گذشت بیش از سه دهه از تسخیر سفارت آمریکا که تحت عنوان انقلاب دوم صورت پذیرفت، اکنون با توسل به همان شیوه ی غلط و آزمایش شده ی سی سال گذشته، مفتخرانه دست به تسخیر سفارت انگلستان در تهران زده و عاملان این حرکت شرم آور را به دروغ دانشجویان ایران معرفی نموده است. متاسفانه در این برهه، پوشش اخبار در سطح بین المللی نیز طبیعتا به همین صورت انجام گرفته است و حمله کنندگان به سفارت انگلیس، “دانشجویان و معترضان ایرانی” معرفی شده اند. لذا برماست تا با اقدامی شایسته مجددا به دولت ها و ملت های جهان یادآور شویم که این حکومت و مواجب بگیرانش، حکومت منتخب مردم و ملت ایران نیستند و ماندگاری این حکومت ناهمگون به سبب اقدامات برخی افراد، گروه ها و کشورهایی است که منافع خود را در بقای حکومت جمهوری اسلامی ایران می دانند. برخی جریاناتی که گاها ادعای مخالفت ایشان با جمهوری اسلامی گوش عالم را کر می کند.

جامعه وبلاگنویسان سبز با محکوم نمودن حرکت شنیع تصاحب سفارت انگلستان در ایران که مستقیما توسط نیروهای تحت امر مقامات بلند پایه جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است، به همراهان خود پیشنهاد می دهد که در واکنش به این حرکت گستاخانه ی حکومت جمهوری اسلامی و برای نشان دادن مخالفت صریح خود با آن، از هر فرصتی برای نشان دادن اعتراضات خود در شانزدهم آذر ماه استفاده کرده و همگی با هم فریاد آزادی سر دهیم.

بدینوسیله جامعه وبلاگنویسان سبز با مطرح کردن این موضوع رسما از تمام گروه های دانشجویی و فعالان مدنی تقاضا می کند با تحلیل شرایط موجود نسبت به انجام هرگونه حرکات اعتراضی در این روز و بمنظور محکوم نمودن تسخیر سفارت انگلستان در ایران موضع گیری نمایند.

جامعه وبلاگنویسان سبز- آذرماه سال هزار و سیصد و نود

پيش بينی قرآنی .......

دامنه اکتشافات علمی در امريکا چنان گسترده است که هر ساله دولت اين کشور ميليارد ها دلار خرج ميکند تا دانشمندان نا شناخته های هستی را يکی پس از ديگری شناسايی کنند و دريچه های تازه ای بروی انسان بگشايند .

اين اکتشافات نه تنها در قلمروی فضا و کهکشان ؛ بلکه در همه عرصه های علمی و فنی جريان دارد و روزی نيست که پرده ای از راز هستی به کنار زده نشود و افق های تازه ای در برابر ديدگان ما گشوده نشود

ما ايرانيان اما ؛ سر گرم اکتشافات ديگری هستيم . اکتشافاتی که نه راه به جايی می برد ؛ نه گره ای از کارمان ميگشايد ؛ و نه دردی از هزار و يک درد بی درمان مان را دوا ميکند .

تازه ترين اکتشاف ما اين است که يک آقای ايرانی مقيم امريکا ؛ کشف کرده است که حادثه يازده سپتامبر و فرو ريختن برج های دو قلوی مرکز تجارت جهانی نيويورک ؛ قبلا در قرآن - در سوره توبه - پيش بينی شده بود !!

يعنی اينکه قرآن ؛ هزار و چهار صد سال پيش ؛ پيش بينی کرده بود که امريکايی وجود خواهد داشت ؛ برج دو قلويی وجود خواهد داشت ؛ بن لادنی خواهد بود ؛ بوشی خواهد بود ؛ ديک چينی ئی خواهد بود ؛يازده سپتامبری خواهد بود و باقی قضايا !!!!

حالا سئوالی که من دارم اين است (پيشاپيش بگويم از اينکه مرا مرتد و کافر و ملحد و قرمطی و ....بگوييد خم به ابرو نمی آورم و پشيزی به اين ياوه ها نمی دهم )

اگر در قرآن ؛ ماجرای يازده سپتامبر پيش بينی شده _ آنهم در سوره توبه و آنهم به اين روشنی _ چرا در همين قرآن تان ؛ از قتل علی ؛ از قتل عمر و عثمان ؛ از انقراض خلافت امويان ؛ از سرنگونی حکومت عباسيان ؛ از جنگ های صليبی ؛ از فروپاشی امپراطوری عظيم عثمانی ؛ و از آنهمه رويداد های سهمگينی که طی قرنها در جهان اسلام روی داده ؛ سخنی به ميان نيامده است ؟؟
مگر در هر يک از اين رويداد ها ؛ صد ها هزار مسلمان به قتل نرسيده اند و شهر ها و روستا ها و برج ها و بارو ها و کاخها و کوشک ها ويران نشده اند ؟؟ چگونه است که از رويداد يازده سپتامبر در قرآن سخن گفته ميشود اما از رويداد های عظيم تر و ويرانگر تری که طی همين هزار و چهار صد سال روی داده ؛ سخنی به ميان نيامده ؟؟

آیا غير از اين است که ما ايرانی ها - بخصوص مسلمانها - اسير و برده توهمات بيمارگونه ايم و همين توهمات بيمار گونه است که ما را در همان جايگاهی قرار داده است که هزار سال پيش و دو هزار سال پيش و سه هزار سال پيش بوديم ؟؟

ناصر خسرو قباديانی ؛ هزار سال پيش ؛ چه خوش سروده است :
درخت تو گر بار دانش بر آرد
به زير آوری چرخ نيلوفری را ......

روز ها در پی سالها

رضا شاه پهلوی ؛ در دوران سلطنت خود ؛ فقط يک بار از ايران خارج شد و ديداری از ترکيه بعمل آورد که طی آن سفر ؛ آتاتورک در پذيرايی از او سنگ تمام گذاشت .

آقای ناصر امينی که سالها پيش کنسول ايران در استانبول بوده اند ؛ کتابی نوشته اند تحت عنوان " روز ها در پی سالها " که خاطرات سياسی ايشان را در برميگيرد .

ايشان در جايی از خاطرات خود می نويسند :

" ...پس از خاتمه ماموريت چهار ساله مستشار الدوله صادق ؛ آقای خليل فهيمی به سمت سفير ايران در ترکيه منصوب شد .
فهيمی ؛ مردی افتاده ؛ ملايم ؛ شوخ و متلک گو ؛ خوشمزه ؛ با قدی کوتاه بود که هميشه سرش ميلرزيد و عصا و سرش را با هم تکان ميداد و راه ميرفت .

رضا شاه پس از بازگشت از ترکيه و پذيرايی شايانی که آتا تورک از او کرده بود ؛ در سلام نوروزی کاخ گلستان ؛ نسبت به سفير ترکيه در ايران - بر خلاف راه و روش معمول خودش - خيلی خوش و بش نشان داد و مدتی دست سفير ترکيه را در دست داشت و به زبان ترکی از مهمان نوازی های آتا تورک تشکر ميکرد .

سفير ترکيه که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجيد ؛ پس از خاتمه مراسم سلام ؛ اين جريان را با آب و تاب فراوان به آنکارا تلگراف ميکند و اظهار لطف بی سابقه رضا شاه را به اطلاع دولت ترکيه ميرساند .

پس از چندی ؛ در سالروز استقلال ترکيه ؛ آتاتورک هنگاميکه مقابل صف سفرای دولت های خارجی رسيد ؛ مرحوم فهيمی را که آن موقع سفير کبير ايران در ترکيه بود متقابلا مورد محبت قرار داد و او را در آغوش گرفت و بوسيد .
فهيمی که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجيد و بيش از معمول لق لق ميخورد ؛ مراتب را طی تلگرافی به شکوه الملک رييس دفتر مخصوص منعکس کرد و چون اجازه داشت گهگاه با شاه شوخی بکند ؛ در تلگراف خود چنين نوشت :
استدعا ميشود به خاکپای همايونی معروض داريد که در اظهار لطف و عنايت به سفير ترکيه در تهران امساک فرمايند زيرا اگر کار به اين ترتيب پيش برود ؛ ناموس چاکر در آنکارا به خطر خواهد افتاد !!

آقای ناصر امينی در کتاب " روزها در پی سالها " خاطره ای را نيز از محمد رضا شاه پهلوی نقل کرده اند که شنيدنی است .
ايشان می نويسند :
....اعليحضرتين هنگاميکه برای بازديد از تاسيسات اتمی فرانسه در جنوب اين کشور اقامت داشتند ؛ بعد از ظهر يک روز که شاه در باغچه مصفای هتلی در حومه شهر نشسته بودند ؛ اين مکالمات بين يکی از ايرانيان مقيم فرانسه با شاه بعمل آمد :


_ سلام آقای اعليحضرت !حالتون خوبه ؟ خوش آمديد اينجا ؛ خوشحالم که شما را می بينم و با شما فارسی حرف ميزنم ؛
من اسمم ژان هست ؛ کار و شغلم خيلی خوبه ؛ کليمی هستم ؛ فاميلم ميکائيلوفه ؛ پنجاه سال پيش وقتی ريختند در تهران و محله جهود ها را آتش زدند ؛ من فرار کردم ؛ پياده تا قزوين دويدم ؛ بالاخره بعد از ماهها خودمو به اينجا رسوندم ؛ اينجا کارخونه نساجی زدم و کار و بارم سکه شد . اين قاليچه هايی که توی اتاق شما انداخته اند و توی اتاق خانمتون ؛ مال من است . شما را بخدا مضايقه نکنيد ؛ هر کدوم شون رو دوست دارين ور دارين ...

شاه در حاليکه لبخندی به لب داشت گفت : خيلی ممنون

در اين موقع ؛ ژان دست در جيب خود کرد و يک لنگه گوشواره قديمی در آورد و گفت :
- اين گوشواره به گوش زن فتحعليشاه بود ؛ من آنرا در يک حراجی در پاريس خريده ام ؛ حيف که يک لنگه هست ؛ حالا که قاليچه رو ور نميدارين ؛ اين گوشواره رو به خانمتون بدين .

به اشاره شاه ؛ سرلشکر ايادی گوشواره را گرفت .
شاه پرسيد : خوب ؛ حالا چه ميکنيد ؟
ژان گفت : من هشتاد سال دارم ؛ روزا ورزش ميکنم ؛ اسکی روی آب ؛ پسر بزرگم جراح قلب است .

شاه پرسيد : آيا پسرتان به ايران سفر کرده است ؟؟
ژان گفت : خير ؛ اينجا بدنيا آمده ؛ فارسی بلد نيست

در اين موقع شاه دستور داد که وزارت دربار ترتيب مسافرت پروفسور ميکائيلوف فرزند ژان را به ايران بدهد .