چهارشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۵

آفتابه در فضا

چند روز پيش ؛ کنفرانسی در مالزی بر گزار شد تا در باره " اسلام و زندگی در فضا " بحث کند
هدف از اين کنفرانس دو روزه اين بود که به سئوالاتی که می تواند برای فضا نوردان مسلمان در مورد واجبات دينی در سفر به خارج از کره زمين پيش بيايد ؛ پاسخی بيابد !!

راديوی بی بی سی ميگويد : مالزی در صدد است سال آينده ؛ فضا نوردی را همراه با فضا نوردان روسی به فضا بفرستد .

به احتمال قريب به يقين ؛ اين فضا نورد ؛ مسلمان خواهد بود و از همين حالا مقامات مالزی عزا گرفته اند که اگر اين آقای فضا نورد مسلمان به فضا برود چگونه وضو بگيرد ؛ چگونه نماز بخواند ؛ چگونه احتمالا غسل جنابت کند ! ؛ و مهمتر اينکه چه خاکی بسرش بريزد با آفتابه ای که در وضعيت بی وزنی ؛ در هوا معلق خواهد ماند ؟؟!!

همانطور که ميدانيد ؛ مسلمانان پيش از نماز ؛ بايد وضو بگيرند ؛ اما نه تنها هر قطره آب در سفرهای فضايی ؛ بسيار ارزشمند است ؛ بلکه عموما شستشو در وضعيت بی وزنی در فضا غير ممکن است .

مسلمانا ن ؛ همچنين برای خواندن نماز بايد رو به قبله بايستند ؛ و يافتن قبله در فضا پيماهايی که با آن سرعت سرسام آور در حرکت هستند ؛ آنهم در وضعيت بی وزنی غير ممکن است .

جنبه ديگر نماز اين است که زمان بر پا کردن نماز ؛ با طلوع و غروب آفتاب محاسبه ميشود . اما حين حرکت در مدار خورشيد ؛ بيش از ده بار طلوع و غروب خورشيد مشاهده ميشود ( بيچاره فضا نورد مسلمان که بايد روزی ده بار و هر بار هفده رکعت نماز بخواند !! ترسم اين است که يارو همان بالا از مسلمانی استعفا بدهد و بگويد از طلا گشتن پشيمان گشته ايم )

به همين دليل وزارت علوم مالزی از گروهی از ملايان خواسته است تا اين مو ضوعات و سئوالات د يگری را که در رابطه با سفر مسمانان به فضا وجود دارد بررسی کنند !!!

حيف که دست مان به دامان مقامات مسلمان مالزی نمی رسد و گرنه پيشنهاد ميکرديم که چند تا از دانشمندان بنام ايران ؛ از جمله آيت الله مشکينی ؛ آيت الله خز علی - که مردم بی تربيت ايران اسمش را آيت الله خر علی گذاشته اند ؛ آيت الله تمساح يزدی ؛ ملا حسنی ؛ و يا همين آقای دوختور احمدی نژاد را به مالزی دعوت کنند که برای همه مشکلات و معضلات فضايی و هوايی و دريايی و زمينی و زير زمينی و زير دريايی راه حل دارند و در طرفه العينی می توانند برای " چگونگی کاربرد آفتابه در فضا " صد تا راه حل ارائه بدهند

نظر شما چيست ؟؟؟

جمعه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۵

خرافات

خرافات ؛ آنچنان در فرهنگ ما ؛ در سنت های ما ؛ در باور های ما ؛ و حتی در شکل بخشيدن به هويت ملی ما ؛ نقش داشته است که از ما ايرانی ها ؛ انسان هايی قضا قدری ساخته است :
انسان هايی که معتقديم اگر خدا نخواهد برگی از درخت نخواهد ريخت !
انسان هايی که به دار و درخت دخيل می بنديم و از آنها انتظار معجزه داريم .
انسان هايی که بجای عقل و خرد و انديشه ؛ و بجای خردورزی و انديشه ورزی ؛ اهل تعبد و تقليديم .
انسان هايی که موهومات ؛ بنيان اصلی باور های مان را تشکيل ميدهد .
انسان هايی که بجای آنکه خود سرنوشت خود را بسازيم ؛ به موهوماتی چون قضا و قدر معتقديم و همواره هم چشم براهيم تا مهدی موعودی از راه برسد و درد های بی درمان ما را درمان کند
يا بقول حافظ :
شهر خالی است ز عشاق مگر کز طرفی
دستی از غيب برون آيد و کاری بکند .....

اگر در گدشته های دور ؛ شيادانی چون محمد باقر مجلسی ؛ با نوشتن کتاب هايی چون " حليه المتقين " و " بحار الانوار " ؛ فرهنگ و دين و باور های ما را به گنداب خرافات و موهومات آلودند ؛ امروز هم ؛ در عصر دانش و تکنولوژی ؛ در ميهن ما ؛ متاسفانه ؛ تلاش های گسترده ای در جريان است ؛ تا با بکار گيری همه ابزار ها و امکانات صوتی و تصويری و نوشتاری ؛ چنين ترهاتی را در ذهنيت انسان ايرانی نهادينه کنند .
چند وقت پيش صدا و سيمای حکومت شاهنشيخی ايران برنامه ای پخش کرد که در آن ؛ گوينده ؛ ماجرای تولد علی بن ابيطالب را به اين صورت شرح ميداد .:

......وقتی مولا به دنيا آمد ؛ مادر وی ؛ فاطمه بنت اسد ؛ خواست او را قنداق کند . اما هر چه کرد فرزند اجازه نميداد و بند قنداق را باز ميکرد .
مادر گفت : فرزند دلبندم ! چرا چنين ميکنی ؟؟اين رسم و شيوه ماست که کودک تازه تولد يافته بايد قنداق شود .
و کودک همچنان با پاهايش قنداق را پس ميزد تا آنکه به صدا در آمد و گفت :
مادر ! يادت هست وقتی مرا باردار بودی رفتی لب چشمه آب بياوری ؟؟ ناگهان شيری در برابرت ظاهر شد ؛ ترسيدی به تو حمله کند ؛ اما در همين زمان سواری ناشناس سر رسيد و شير در برابر او زانوزد و نشست !!! و تو بپاس اين کار ؛ گلی از کنار چشمه چيدی ( و به روايت ديگر که در کتابها آمده گردنبند خود را در آوردی ) و به آن سوار دادی ؟؟
گوينده ادامه داد :
کودک پس از بيان اين خاطره گفت : مادر ! آن سوار من بودم !!!و سپس گل ( به روايتی گردنبند ) را به مادر داد و گفت : اين همان است که به آن سوار دادی ....

در مقابل اين بلاهت چه می توان گفت ؟؟ جز اينکه بگوييم : اونجای پدر آدم دروغگو ؟؟!!!

جمعه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۵

انديشه ستيزي

چند روزي است که رامين جهانبگلو يکي از برجسته ترين محققان و نويسنده هاي ايراني در بازدشت بسر ميبره. نميدانم اين خوي وحشيگري و انديشه ستيزي کي در ايران به پايان خواهد رسيد

ياد عبدالله بن مقفع ؛ نويسنده ارجمند ايرانی و مترجم کتاب گرانسنگ " کليله و دمنه " افتادم که اين کتاب را از زبان پهلوی به عربی ترجمه کرده بود و بگفته ابوريحان بيرونی باب برزويه طبيب را بدان افزوده بود تا شايد در عقايد مسلمانان شک و ترديد ايجاد کند و آنان را برای پذيرش آيين مانی آماده سازد
در عصر منصور خليفه ؛ امير بصره ؛ سفيان بن معاويه ؛ ابن مقفع را دستگير کرد و به اتهام اينکه کتابی همرديف قرآن نوشته است ؛ او را به " زندقه " متهم کرد و دستور داد تنوری افروختند و دست و پای ابن مقفع را بريدند و در تنور انداختند
نگاهی به متون تاريخی بعد از اسلام ؛ نشانگر خشم و تعصب دينی تازيان نسبت به انديشمندان ايرانی و نمايانگر نام انسان های بزرگ و عزيزی است که در برابر تعصب و بی خردی جان باخته اند
خاکی است که رنگين شده از خون عزيزان
اين ملک که بغداد و ری اش نام نهادند